اون روزا...

تو غرق در خودت بودی و من...

غرق در اشک هایم

همیشه منتظر یه فرصت بودم تا بت بگم چقدر دوست دارم... اما تو...

شاید نوشته هایم دیگر برایت تکراری شده باشه اما...

اینه حال همیشه ی من...وقتی نیستی...

اما!...من آنقدر تکرارشان میکنم تا شاید برای یک بار آن هارا بخوانی...!!!

.

.

برای تو مینویسم... برای تو که این روزا سرت شلوغ شلوغه...!

شاید اونقدر شلوغ که بعضی وقتا یادت میره داری فیلم بازی میکنی...!

تو بازیگر خوبی هستی... تونستی کاری کنی که باور کنم دوسم داری...!!!

واسه تو مینویسم که این روزا غرق در خودتی...

واسه تو که عشق رو فقط با ملاک های خودت میشناسی..

واسه توکه عاشقی و هر روز تو از غم اون گریه میکنی و من از نبودن تو...

منو ببخش اگه وقتی کنارمی نمیدونم چطور بت نزدیک بشم و احساساتم رو با تو شریک کنم بدون آنکه از حرف هایم خسته بشی..!!!

منو ببخش اگه برایت اونی نبودم که میخواستی... ببخش اگه نمیتونستم دل تنگی ام رو بهت نشون کنم... ببخش...

اگه برای اینکه خنده ات رو ببینم گاهی از خودم دور میشم...اگه وقتی باهمیم و من اون قدر درخودم گم میشم که هیچی نمیتونه منو از اون عالم بیرون بیاره... به دل نگیر...همین که کنارت آرومم یه معجزه ست! منی که گاهی خودم روهم فراموش میکنم!!!

میترسم که از دستت بدم واسه همینه که همیشه وقتی ازت جدا میشم میرم تو حس و حال شاعری...!!

هرچند تو...

دنیای ما خیلی باهم فرق داره... تو وقتی عاشقی همش کاری میکنی که پیش اون باشی اما من...

من سرد برخورد میکنم تا نفهمی چی تو دلمه... تا خودتو درگیر دنیای من نکنی... نمیخوام تو دنیای من گم بشی...

این تموم حرفایی نبود که همیشه تو دلم بوده اما ...

اینبار برای تو می نویسم ..

تا دیر نشده...

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: